loading...
فوز العظیم
علی امینی بازدید : 38 پنجشنبه 07 دی 1391 نظرات (0)
اصولاً از منظر خودسازي و عرفان، انسان بايد دائماً در خود مراقبه كند چنانكه پيامبر مي فرمايد:" حاسِبوا اَنفُسَكُم قبلُ اَن تحاسبوا  وَ زِنوا اعمالكم قبل اَن تُوزنوا و موتوا قبل اَن تموتوا." قبل از اين كه به حسابتان برسند به حساب خود رسيدگي كنيد؛ اعمالتان را بسنجيد قبل از آن كه آن را بسنجند و بميريد قبل از آنكه ميرانده شويد." (حدیث شماره55) به قول مولانا:
اي خُنُك آن را كه پيش از مرگ،مُـرد                         يعنــي او از اصلِ اين رَز بــوي بُــرد
مرگ پيش از مرگ امن است اي فتي                         اين چنين فــرمــود مـا را مصطفــی
علی امینی بازدید : 22 سه شنبه 05 دی 1391 نظرات (0)
بسم الله الرحمن الرحیم

ابلیس از لغت و ریشه ی لبس(لباس)به معنی پوشاندن است.همانطور که لباس تن انسان را می پوشاند ابلیس حقایق عالم را می پوشاند.یعنی نمی گذارد حقیقت آنطور که هست برای مردم پدیدار شود.افکار انسان را از مسیر اصلی منحرف می کند .ابلیس و ذریه اش می کوشد تا نگذارد کسی در مورد اینکه برای چه به این دنیا آمدم و به کجا خواهم رفت فکر کند و افکار انسان ها را پر از هر چیز دیگر به جز اینها می کند.
در سرزمین وجودی انسان دو پادشاه وجود دارند که آندو چشم دیدن همدیگر را ندارند.و با هم دائما به جنگ اند و می کوشند تا سریع تر بر تخت سلطنت وجود انسان بنشینند.یکی از آن دو وهم(الیس) و دیگری عقل (پیامبر یا رسول خدا) میباشد.
هر کدام که بر تخت بنشینند تمام اعضا و جوارح و حواس بدن را در تحت تصرف خویش در میابند وآنها را مطیع خود میسازند؛مانند:چشم ،گوش،شکم،فکر،خیال و ...  .
اگر وهم سلطنت کند تمام اعضا و حواس خدمتگذار او می شوند و هر چه افعال از آنها سر می زنند زشت و نا پسند است و انسان را به سوی جهنم می کشد.
اما اگر عقل پادشاه شود تمام اعضا و جوارح مشغول کار های خیر و خوب می شوند و او را به بهشت می کشاند.چنین شخصی پیامبر و چنان شخصی ابلیس است.
ما تمام کار هایی که انجام می دهیم یا دستور عقل بوده یا دستور وهم و هر چه بیشتر به حرف یکی از آن دو برویم او قوی تر می شود و ما  را بیشتر او هدایت می کند. ...
علی امینی بازدید : 21 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

 

 

 جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوبار صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی

خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش بت شکن

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی

برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوبار صبح ، ظهر نه غروب شد نیامدی


علی امینی بازدید : 43 سه شنبه 28 آذر 1391 نظرات (0)

ادمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا ادمی

اگر بسیار كار كند، می‌گویند احمق است !

 

اگر كم كار كند، می‌گویند تنبل است!

 

اگر بخشش كند، می‌گویند افراط می‌كند!

 

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!

 

اگر ساكت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

 

اگر زبان‌آوری كند، می‌گویند ورّاج و پرگوست!!!

 

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاكاراست!!!


و اگر نكند میگویند كافراست و بی‌دین .....!!!


لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد 

و جز ازخداوند نباید ازكسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید ؛

 

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.

 شیخ بهایی

شیخ بهایی        وبسایت فوز العظیم

علی امینی بازدید : 27 شنبه 18 آذر 1391 نظرات (0)

 نقطه عشق شاه مردان استهرکه اورا شناخت مرد آن است

اوست اصل وجود موجوداتنزد آن کس که اهل عرفان است

آن نقطه کلام آن شاه استنقطه اصل نام قرآن است

حرف از نقطه میشود پیدا    گرچه اصل کلام یزدان است

نقطه ی تحت باء بسم اللهشاه مردان علی عمران است

 

من آن بحرم که در ظرف آمدستم 

من آن نقطه که در حرف آمدستم

به هر الفی الف قدی بر آید

الف قدم که در الف آمدستم(باباطاهر)

 

مرا غرض ز نماز آن بود كه پنهانی

حدیث درد فراق تو با تو بگذارم

وگرنه این چه نمازی بود كه من با تو

نشسته روی بمحراب و دل ببازارم؟(مولوی)

***

از واقعه ای تو را خبر خواهم کرد

و آنرا به دو حرف مختصر خواهم کرد

با عشق تو در خاک نهان خواهم شد

با مهر تو سر ز خاک بر خواهم کرد(ابوسعید ابوالخیر)

***

دی پیر مغان، آتش صحبت افروخت

ایمان مرا دید و دلش بر من سوخت

از خرقهٔ کفر، رقعه‌واری بگرفت

آورد و بر آستین ایمانم دوخت(شیخ بهایی)

 ***

عمری که صرف عشق نگردد بطالت است

راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است

من مجرم محبت و دوزخ فراق یار

واه درون به صدق مقالم دلالت است(فروغی بسطامی)

***

ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست

هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست

ای مرغ سحر تو صبح برخاسته‌ای

ما خود همه شب نخفته‌ایم از غم دوست(سعدی)

***

وصل تو کجا و من مهجور کجا

دردانه کجا، حوصله مور کجا

هر چند ز سوختن ندارم باکی

پروانه کجا و آتش طور کجا(ابوسعید ابوالخیر)

***

ای خوشا وقتی که بگشایم نظر در روی دوست

سر نهم در خط جانان جان دهم بر بوی دوست

من نشاطی را نمی‌جویم به جز اندوه عشق

من بهشتی را نمی‌خواهم به غیر از کوی دوست(فروغی بسطامی)

***

روزی گه چراغ عمر خاموش شود

در بستر مرگ عقل مدهوش شود

با بی دردان مکن خدایا حشرم

ترسم که محبتم فراموش شود(ابوسعید ابوالخیر)

***

در میکده دوش، زاهدی دیدم مست

تسبیح به گردن و صراحی در دست

گفتم: ز چه در میکده جا کردی؟ گفت:

از میکده هم به سوی حق راهی هست(شیخ بهایی)

***

ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است

بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقائیم(مولوی)

***

از بار گنه شد تن مسکینم پست

یا رب چه شود اگر مرا گیری دست

گر در عملم آنچه تو را شاید نیست

اندر کرمت آنچه مرا باید هست(ابوسعید ابوالخیر)

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 1,326